اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، زندگی و زمانه شهید طیب حاج رضایی را مورد بازخوانی قرار داده است. این پژوهش از سوی علیاکبر مسگر و مجتبی غفوری انجام شده و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به انتشار آن اقدام کرده است. تارنمای ناشر در یادداشتی کوتاه، موضوع کتاب را اینگونه معرفی کرده است: «مردانگی و جوانمردی از خصلتهای ارزشمند انسانی است که در فرهنگ ایرانی ریشهکهنی دارد. یکی از عوامل زایش و پرورش آن خصلت، زورخانه بوده و هست که باید این آیین را در فرد بپروراند و تقویت نماید. جایی که قدرت بدنی، شجاعت و سلامت روحی ورزشکار، شانهبهشانه هم میبالد. در تاریخ ایران زمین، جماعتی بسیار دعوی صفت پهلوانی داشتهاند و گاهی نهادی اجتماعی بهپا ساختهاند، اما صحت و سقم ادعای آنان را برگهای پرشمار این تاریخ باز مینمایاند. طیب حاجرضایی از این دستهافراد است. او ضمن رعایت مرام لوطیگری و برگزاری مراسم سینهزنی و دستهگردانی ـ که در این مسئله شهره شهر بود ـ به تزیین طاق نماهای تکیههای محلات در ایام محرم میپرداخت. عشق و علاقه وی به امامحسین و اهل بیت (ع) باعث شد پس از گذراندن دوره جاهلیت و دفاع از مزدوران رژیم پهلوی دوم راه درست را پیدا کند و با نهضت امامخمینی همراه شود. وقتی مزدوران رژیم از وی خواستند که علیه امامخمینی در دادگاه شهادت دهد و ادعا کند که از ایشان پول گرفته تا در قیام خونین 15خرداد سال 1342 شرکت کند، زیر بار نرفت و همین باعث شکنجه و در نهایت شهادت وی شد. او حر زمان بود. کتاب پیشرو به زندگی سیاسی و اجتماعی طیب حاجرضایی، به زبانی ساده و روان در قالب دانستنیهای انقلاب برای نوجوانان و جوانان پرداخته است که امیدواریم مورد توجه و پسند مخاطبان قرار گیرد… .»
«رادمرد» در فصلی از خویش، به اتهام شهید طیب حاج رضایی مبنی بر دریافت پول از رهبر نهضت اسلامی اشاره کرده و در اینباره خاطرنشان میسازد: «در 15 تیر 1342، دادستان نظامی تهران طی خبری که در روزنامهها منتشر شد، اعلام کرد طیب در ازای اقداماتش در 15 خرداد، 200هزار تومان پول دریافت کرده است! طیب در دفاعیاتش گفته بود که من در 28 مرداد پول گرفتم تا کودتا راه بیندازم، نه در 15 خرداد! او که خالصانه و در راستای دفاع از مرجعیت شیعه پا به میدان گذاشته بود، حاضر نمیشد زیر بار حرف زور برود. وقتی از طیب درباره گرفتن پول از عوامل خارجی سؤال میشود، میگوید: من روزی 500 تومان بابت اجاره میگیرم، ماهانه مبلغ بسیار زیادی درآمد دارم و به این پولها احتیاجی ندارم… به نقل از خود طیب گفته شده که یک روز ما را بردند به خانهای در خیابان دولت. به همراه مأمورها وارد شدم. پرده اتاق را کنار زدم، دیدم یک سید روحانی با چهره نورانی آنجا نشسته است. فهمیدم آیتالله خمینی است. مأمورها منتظر بودند که من پرخاش کنم و بگویم شما پول دادی و چنین و چنان کردی، اما من گفتم آقا قربان جدتان، شما کی به من پول دادهاید؟ اصلاً کجا مرا دیدهاید؟ ما که همدیگر را ندیدهایم، به این نامسلمانها بگویید نه شما به من پول دادهاید، نه من از شما پول گرفتهام. امام در پاسخ فرمودند: نه من تو را دیدهام و نه از من پولی گرفتهای، اما الحق که انسان آزادهای هستی!… .»